باید دفترچه تلفن قدیمی اش را پیدا میکرد که مال سی چهل سال پیش بود، و شاید وقتی این نام را بین نام های دوران گذشته میدید، حافظه اش برمیگشت.
صفحه ی 19
نیش حشره، ابتدا خیلی خفیف است، و کم کم رنجی که به شما می دهد، شدت می یابد، و به زودی به حس از هم گسیختگی می رسید. حال و گذشته به هم متصلند، و این طبیعی به نظر می رسد چون جز یک بدنه ی مشمایی هستند. نیش حشره برای سوراخ کردن مشما کفایت می کرد.
صفحه ی 27
جنگ رابطه هایم را با جوانه ی یک گیاه تغییر نمی دهد.
صفحه ی 37
زمان وقوع فاجعه یا پریشان خاطری، چاره ای جز این نیست که برای حفظ تعادل نقطه ای ثابت پیدا کنی تا کلاهت را حفظ کنی.
صفحه ی 37
جزئیاتی از زندگیمان که آزارمان می دهد یا خیلی غم انگیزند، با فراموش کردن، تمام می شوند. کافی بود با چشم های بسته ، به پشت روی آب بخوابد و بگذارد آرام روی آب های عمیق شناور بماند. نــــه، فراموشی همیشه ارادی نیست.
صفحه ی 83
کتاب : برای اینکه در محله گم نشوی / نویسنده : پاتریک مودیانو
برنده ی نوبل ادبی 2014