-
درخواست کمک!
شنبه 6 تیر 1394 03:12
کسی میدونه سایز فونت برچسب های این بغل رو چطوری میتونم تغییر بدم!؟ :(
-
برای اینکه در محله گم نشوی
پنجشنبه 4 تیر 1394 15:58
باید دفترچه تلفن قدیمی اش را پیدا میکرد که مال سی چهل سال پیش بود، و شاید وقتی این نام را بین نام های دوران گذشته میدید، حافظه اش برمیگشت. صفحه ی 19 نیش حشره، ابتدا خیلی خفیف است، و کم کم رنجی که به شما می دهد، شدت می یابد، و به زودی به حس از هم گسیختگی می رسید. حال و گذشته به هم متصلند، و این طبیعی به نظر می رسد چون...
-
سلام
پنجشنبه 4 تیر 1394 15:08
بلاخره بی خیال بلاگفا شدم... نمیدونم چرا زودتر از این ها به فکر نیفتاده بودم. شاید چون فکر میکردم وقتی آقای شیرازی میگه چند روز دیگه درست میشه، من خیلی خوشبینانه منتظر نشسته بود که واقعا چند روز دیگه درست بشه.. شاید هم چون خیلی درگیر امتحانا بودم و اصلا فراموش کرده بودم که وبلاگی هم هست. خلاصه اینکه من الان اینجام.....
-
دویدن در میدان تاریک مین
چهارشنبه 4 مرداد 1391 03:21
وقتی کسی داره فکر میکنه، وارد خصوصی ترین وخلوت ترین و پنهان ترین وجه وجودی خودش میشه. عینهو کسی می مونه که رفته توی اتاقی و در رو به روی خودش بسته. صفحه ی ۱۰ اگه دریچه های دانستن را مسدود کنیم رستگار میشیم. همه ی نکبتی که ما دچارش هستیم از توی همین دریچه ها میاد تو. صفحه ی ۳۹ حفره ی عشق رو با تماس نمیشه پر کرد. صفحه ی...
-
13
سهشنبه 3 مرداد 1391 03:25
چین تنها کشور آسیاست که کنترل جمعیت و روش های جلوگیری تو اون اجرا نشده! صفحه ی ۱۱۴ برای یک چینی چیزی حیرت آورتر از آن نیست که مجسمه زنی را بر بلندای بندر نیویورک قرار داده اند.مخصوصا اگر به او بگویند این تندیس نه مظهر جنس زن که نشانه ی آزادی است!او هرگز نخواهد توانست درک کند که در غرب اندام یک زن می تواند مظهر صلح و...
-
12
سهشنبه 3 مرداد 1391 03:24
«دیگران با نگاهشان، به شما صدمه نمی زنند،به خودشان می زنند...» کتاب:مردی در تبعید ابدی/نویسنده:نادر ابراهیمی
-
11
سهشنبه 3 مرداد 1391 03:23
میدانم هیچ صندوقچهای نیست که بتوانم رازهایم را توی آن بگذارم و درش را قفل کنم؛ چون تو همه قفلها را باز میکنی. میدانم هیچ جایی نیست که بتوانم دفتر خاطراتم را آنجا پنهان کنم؛ چون تو تکتک کلمههای دفتر خاطراتم را میدانی... عرفان نظر آهاری
-
10
سهشنبه 3 مرداد 1391 03:21
ساعت درون هواپیمایی که به سوی غرب حرکت می کند،نسبت به هواپیمای دوقلویش که در جهت مخالف پرواز می کند،زمان بیشتری ثبت می کند. زمان برای مسافران هواپیمایی که به سوی شرق پرواز می کند،کمتر از کسانی است که با هواپیمای دیگر به سوی غرب پرواز می کند. صفحه ی ۱۷ کتاب:کیهان در پوست گردو/نویسنده:استفن هاوکینگ/ترجمه:محمد قصاع پ.ن:...
-
9
سهشنبه 3 مرداد 1391 03:21
قالی بزرگی است زندگی... هرهزارسال یک بارفرشته ها قالی جهان را درهفت آسمان می تکانند تا گرد وخاک هزارساله اش بریزد وهرباربا خود می گویند: این نیست قالی که انسان قرار بود ببافد این فرش فاجعه است... با زمینه سرخ خون... و حاشیه های کبود معصیت ... با طرح های گناه و نقش بر جسته های ستم... فرشته ها گریه می کنند و قالی آدم را...
-
8
دوشنبه 2 مرداد 1391 03:20
مگذار که عشق ، به عادتِ دوست داشتن تبدیل شود ! مگذار که حتی آب دادنِ گلهای باغچه ، به عادتِ آب دادنِ گلهای باغچه بدل شود ! عشق ، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتنِ دیگری نیست ، پیوسته نو کردنِ خواستنی ست که خود پیوسته ، خواهانِ نو شدن است و دیگرگون شدن. تازگی ، ذاتِ عشق است و طراوت ، بافتِ عشق . چگونه می شود تازگی و...
-
7
چهارشنبه 7 تیر 1391 03:17
دیشب یه خوابی دیدم گذاشتمش تو یخچال تا 50 سال دیگه که پیر شدم تو آب حلش کنم و پاهامو بذارم اون تو و از گرمی خیالش،حال بکنم! صفحه ی 13 شل سیلور استاین
-
6
سهشنبه 6 تیر 1391 03:17
از بین تمام چیزهایی که جوانی با خود دارد،با اهمیت ترینشان آرزوهاست. صفحه ی 6 زمانی که سایرین شمارش معکوس غیر ممکن را آغاز می کنند،من به شمارش معکوس شدنی ها و ممکن ها مشغول می شوم. صفحه ی 13 کیفیت زندگی شما متاثر از افرادی است که با آنها دیدار می کنید. صفحه ی 52 وقت مانند تیری است که اگر از کمان خارج شود،بازگشتی برای...
-
5
یکشنبه 4 تیر 1391 03:16
کوچک که بودم پدرم بیمار شد. و تا پایان زندگی بیمار ماند.پدرم تلگرافچی بود.در طراحی دست داشت.خوش خط بود.تار می نواخت. او مرا به نقاشی عادت داد. الفبای تلگراف (مورس) را به من آموخت . در چنان خانه ای خیلی چیزها می شد یاد گرفت. من قالی بافی را یاد گرفتم و چند قالیچه ی کوچک از روی نقشه های خود بافتم . چه عشقی به بنایی...
-
4
سهشنبه 23 خرداد 1391 03:15
از قلب کوچک تو تا من یک راه مستقیم است،اگر گم شدی از این راه بیا.بلندشو.از دلت شروع کن.شاید دوباره همدیگر را پیدا کنیم. در سینه ات نهنگی می تپد/عرفان نظر آهاری
-
3
دوشنبه 22 خرداد 1391 03:14
هر آفریده ای نشانه ی خداوند است،اما هیچ آفریده ای نشان دهنده ی اون نیست. صفحه ی 17 تنها خداست که نمی توان در انتظارش بود.در انتظار خدا بودن،ناتانائیل،یعنی در نیافتن اینکه او را هم اکنون در وجود خود داری. صفحه ی 29 برای من«خواندن»اینکه شنهای ساحل نرم است،بس نیست؛می خواهم پاهای برهنه ام آن را حس کنند...به چشم من هر...
-
2
دوشنبه 22 خرداد 1391 03:13
اگر کسی گلی را دوست داشته باشد که توی کرورها و کرورها ستاره فقط یک دانه ازش هست،برای احساس خوشبختی همین قدر بس است که نگاهی به آن همه ستاره بیندازد و با خودش بگوید: «گل من یک جایی میان آن ستاره هــاست». صفحه 31 کتاب:شازده کوچولو/نویسنده:آنتوان دوسنت اگزوپری/ترجمه:احمد شاملو
-
1
دوشنبه 22 خرداد 1391 03:05
اهالی آبادی تکه های اندوه اند. صفحه ی 8 مردم حاصل ضرب وسعت عشقند در عمق مظلومیت. صفحه ی 9 پرسید:«کی ازدواج می کنیم؟» گفتم:«اگر ازدواج کردیم دیگر به جای تو باید به قبض های آب و برق و تلفن و قسط های عقب افتاده ی بانک و تعمیر کولر آبی و بخاری و آبگرمکن و اجاره نامه و اجاره نامه و اجاره نامه و شغل دوم و سوم و دویدن دنبال...